از خاک تا افلاک
معراج شهدا








کبوترانه بیا...با بالهای سبک و سرشار از حسی تازه تا همسفر شویم از عالم خاک تا سپهر افلاک




آمار


  • امروز: 8
  • دیروز: 79
  • 7 روز قبل: 570
  • 1 ماه قبل: 1602
  • کل بازدیدها: 42518



  • حدیث موضوعی


    حدیث موضوعی



    وصیت موضوعی شهدا


    وصیت شهدا



    دانشنامه سوره ها


    سوره قرآن



    ساعت مذهبی


    ساعت فلش مذهبی



    تاریخ پیشرفته


    تاریخ روز



    اوقات شرعی


    اوقات شرعی



    ذکر ایام هفته


    ذکر روزهای هفته



    شوخ طبعی های دفاع مقدس


    مهدویت امام زمان (عج)




    کاربران آنلاین


  • زفاک




  •  
      کار خیر ...

    اهمیت مشارکت در تمام امور خیر ?

    خوب است انسان در هر کار خیری که پیش می آید و می تواند آن را انجام دهد، فرصت را مغتنم بشمارد و خود را از آن محروم ننماید.

    هیچ عملی را نباید کوچک شمرد، زیرا فردای قیامت به هر یک از آن ها شدیدا محتاج خواهیم شد. کارهای خیر و امور مهم، مساله رسیدگی به ایتام و تفقد نسبت به شؤون آن ها ولو به صورت مخفیانه،

    هم چنین ارسال طعام حاضر و پخته به مستحقین، که در میان علما و مراجع سابق و نیز ائمه ی اطهار علیهم السلام رایج بوده است.

    ˝آیت الله العظمی بهجت(ره)˝

    موضوعات: بدون موضوع
    [شنبه 1397-05-20] [ 04:49:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      داستان به زبان شعر ...

    #داستان_به_زبان_شعر

    به تبریز یکی مـرد حمال بـود
    کـه از مـال دنیـا سـبک بـال بود

    یکی روز می رفت بارش به دوش
    به سوی خیابان پر جنب و جوش

    نظـر کـرد دیدی به بـالای بـام
    نگون بخت طفلی به بازی مدام

    به پایین چنان برده از بام سر
    که جـلب نظر کـرده بر رهـگذر

    گروهی به فریاد بر آن طفل صغیر
    کـه می افتـی ز بـام آخـر به زیـر

    نظاره گرش دیده‌ی خـاص و عـام
    که ناگه نگون گشت کـودک ز بـام

    بـزد مـرد حمـال بانـگی که های
    بگـیرش، گـر افـتد نخـیزد ز جـای

    چنـان طـفل ساکـن شد اندر هـوا
    کـه آهسته بـر راه بنـهاد پا

    بگفتند این مـرد جـادوگـر اسـت
    و یـا وارث عـلم پیغـمـبر است

    هـمه جمـع بـر گـرد حمـال پـیر
    که برگو، که را گفتی که او را بگیر؟

    تبسم نمود آن نکو با ر بر
    بگفتا که ای از خدا بی خبر

    همه عمر فرمان او برده ام
    اطاعت ز احکام او کرده ام

    هـنر نیست از بهر جانان من
    به یک دفعه گر برد فرمان من

    تو کـن بندگی خـداوند خـویش
    که او را بود لطف ز اندازه بیش

    شده قبر حمال تبریزیان
    محل دعا بهـر درماندگان

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 12:29:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      حمال تبریزی ...

    #داستان_شگفت_حمال_تبریزی

    #فوق_العاده

    فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.

    یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.

    صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!

    در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.!

    مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.!

    حمال پیر فریاد میزند “نگهش دار”!

    کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.

    جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:

    یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.!

    حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
    خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند، به آرامی و خونسردی می گوید:

    ” خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار میشناسید، من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.

    اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 12:26:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      حکایت تلخ ...

    #تلنگر ?

    هنرپیشه نقش منفی به جیمز باند گفت:

    “وقتی بچه بودم موش های صحرائی به مزرعه مون حمله کردند و تمام محصول هامون را خوردند. مادر بزرگم چند تاشون را انداخت توی یک قفس و بهشون غذا نداد تا از گشنگی شروع کردند هم دیگه را بخورند. دو سه تا موشی که آخر سر موندند را آزاد کرد …

    بهش گفتم: مادر بزرگ چرا آزادشون میکنی؟
    گفت: ”این ها دیگه موش خور شدند و هر موشی وارد مزرعه بشه تیکه تیکه اش میکنند!”

    ☑️ حکایتی تلخ از یک جامعه آفت زده

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 12:24:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      ۹ جمله طلایی ...

    ✨ ? ? ? ✨ ? ? ? ✨ ? ? ? ?
    9 جمله طلایی حتما بخونید ?

    1_یادت باشه تا خودت نخوای هیچکس نمیتونه زندگیتو خراب کنه
    2_یادت باشه که ارامش رو باید تو وجود خودت پیدا کنی
    3_یادت باشه خدا همیشه مواظبته
    4_یادت باشه همیشه ته قلبت یه جایی برای بخشش ادما بگذاری
    5_زبان استخوانی ندارد اما انقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند مراقب حرفهایمان باشیم
    6_زندگی کوتاه نیست مشکل اینجاست که ما زندگی رو دیر شروع میکنیم
    7_دردهایت را دورت نچین که دیوار شوند زیر پایت بچین که پله شوند
    8_هیچوقت نگران فردایت نباش خدای دیروز و امروز فردا هم‌ هست اگر باشیم
    9_ما اولین دفعه است که تجربه بندگی داریم ولی او قرنهاست که خداست

    ✨ ? ? ? ✨ ? ? ? ✨ ? ? ?

    موضوعات: بدون موضوع
    [جمعه 1397-05-19] [ 12:18:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      بهترینها ...

    ❤️‍

    ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ” ﺳﺮ” ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ” ﻣﻐﺰ “ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ
    ﺑﺎﺷﺪ، “"ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ"” ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
    ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ “""ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ “""ﺑﺎﺷﺪ.
    ﻫﻤﻪ ﻣﺎ “ﺳﺮ” ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ “"ﻣﻐﺰ"” ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
    ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ
    “"ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻧﺸان “” ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ…….
    بهترین جوابها …..

    بهترین جواب بدگویی:سکوت
    بهترین جواب خشم :صبر
    بهترین جواب درد:تحمل
    بهترین جواب تنهایی:تلاش
    بهترین جواب سختی:توکل
    بهترین جواب خوبی:تشکر
    بهترین جواب زندگی:قناعت
    بهترین جواب شکست:امیدواری….

    تقدیم به بهترین ها….
    برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی..

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 12:14:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      آرزوهای خوب ...

    #داستان

    ♦️ ﻣﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔﻔـﺖ: “ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﯾﻚ فرشته ﺑﻪ ﻧﺰﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔـﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛﻨﻢ"!

    همسرش ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔـﺖ: “ﻣﺎ ﻛﻪ 16 ﺳﺎﻝ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ بچه ﺩﺍﺭ ﺷﻮﯾﻢ.

    ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ‌ ﻛﺮﺩ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ: “ﻣﻦ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻫـﺴﺘﻢ، ﭘﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ".

    ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺖ، ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻪ ﺍو ﮔﻔﺖ: “ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭﻡ ﻭ ﻗﺮﺽ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻛﻦ".

    ﻣﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ, ﻫﻮﺍﯼ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺪﺍﻡ ﯾﻚ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻘﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ، همسرم؟ ﻣﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘﺪﺭﻡ؟

    ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟـﯽ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ فرشته ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: “ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑﭽﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﻼ ﺑﺒﯿﻨﺪ“!

    براى همدیگر آرزوهاى قشنگ کنیم

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 12:07:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      گندم یا علف هرز ...

    ?

    #حکایت

    حضرت لقماﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ
    ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯿﺰ تا ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺟﺎ ﻧﻤﺎﻧﯽ!

    ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
    ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻏﻼﻡ! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ!

    ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ؛
    حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻧﺪ.
    ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺭﺍ
    ﺑﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ!

    ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻃﻠﻮﻉ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﯼ بی خبر
    ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻭﺍﻥ ﻧﻤﺎﺯﮔزاران ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯼ!

    ﺑﺮﺧﯿﺰ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ هستی، ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺢﺍﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺖ ﺭﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
    ﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻧﯿﺴﺖ!
    ﺧﺪﺍ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ!

    ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﺪﻡ را ﺑﻪحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﮑﺎﺭﺩ.
    ﻭحضرت حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺧﺖ ﻭ ﻣﺸﺘﯽ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﺷﯿﺪ!

    ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﻭ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺩﯾﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﺟﺰ ﻋﻠﻒ ﻧﯿﺴﺖ
    ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺍﺯحضرت ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﺪ!

    حضرتﻟﻘﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ:
    ﺍﯼ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ
    ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺖ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﻤﻞ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ!

    ﻟﺬﺍ ﻣﻦ ﮔﻨﺪﻡ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﭙﺎﺷﯿﺪﻡ،
    ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺨﻢ ﻋﻠﻒ ﻫﺮﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺬﺭ ﮐﺮﺩﻡ!!!!

    ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﯿﺖ ﻭ ﺩﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ!
    ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﯾﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﻧﯿﺎﺯ ﻧﺪﺍﺭﺩ!

    ? بهشت_را_به_بها_دهند_نه_بهانه ?

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 12:05:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت

      دنیا ارزش نداره ...

    ✅ دنیای فانی

    حکایت می کنند که دو نفر بر سر قطعه ای زمین نزاع می کردند و هر یک می گفت : این زمین از آن من است

    نزد حضرت عیسی رفتند ؛ حضرت فرمود : اما زمین چیز دیگری می گوید

    گفتند : چه می گوید

    گفت : می گوید هر دو از آن منند

    #دنیا_ارزش_ندارد

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 11:59:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      با نیت کار کن ...

    حاج آقا دولابی ره:

    ? با نیت کار کن
    ? خانواده ات هر چند نفر که هستند، به آنها نگاه نکن و به نیت همان تعداد از ائمه علیهم السلام از آنها پذیرایی کن.
    چند وقت که این کار را ادامه دادی، ببین چه می‌شود.

    ? با نیت کار کن.
    ? مثلاً در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می‌شویی

    ◽️سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می‌کنی،

    ◽️سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن

    ◽️خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که می‌شویی، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده

    ? چند وقت که با نیت کار کردی، آن وقت ببین که نور همۀ فضای زندگی ات را پر می‌کند و راه سیرت باز می‌شود.

    ? مصباح الهدی، ص 214

    موضوعات: بدون موضوع
    [پنجشنبه 1397-05-18] [ 12:16:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

    [تماس ] [ورود]  [آرشیوها]