از خاک تا افلاک
معراج شهدا








کبوترانه بیا...با بالهای سبک و سرشار از حسی تازه تا همسفر شویم از عالم خاک تا سپهر افلاک




آمار


  • امروز: 232
  • دیروز: 133
  • 7 روز قبل: 730
  • 1 ماه قبل: 1567
  • کل بازدیدها: 42748



  • حدیث موضوعی


    حدیث موضوعی



    وصیت موضوعی شهدا


    وصیت شهدا



    دانشنامه سوره ها


    سوره قرآن



    ساعت مذهبی


    ساعت فلش مذهبی



    تاریخ پیشرفته


    تاریخ روز



    اوقات شرعی


    اوقات شرعی



    ذکر ایام هفته


    ذکر روزهای هفته



    شوخ طبعی های دفاع مقدس


    مهدویت امام زمان (عج)




    کاربران آنلاین


  • زفاک
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • avije danesh




  •  
      واقعا اینجا ایرانه؟؟؟ ...

     

     

    نگرانم..

    نگران برهنگی فرهنگی… نگران فرهنگ برهنگی

    اما چه می شود کرد ؛ با فروشندگان و وارد کنندگانی سود جو ؛ با مردمی بی تفاوت؛   با مسئولینی سیاسی کار …

    آقایان مسئول مطمئن باشید آن دنیا باید جواب بدهید کم کاری های امروزتان را …

    پروژه ی «حیازدایی» دشمن همچنان ادامه دارد و ما همچنان در غار اصحاب کهف خوابیم.

     حقیقتا صحنه های واقعی کف خیابانهای شهر در این روزها بسیار تکان دهنده است…

    حاشا به غیرت برخی مسئولین…

     

    موضوعات: بدون موضوع
    [دوشنبه 1394-04-22] [ 04:06:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت
    نظر از: موسسه قرآنی نیایش [عضو] 

    یه زمانی رضا خان سعی کرد حجاب را از زنان بگیرد
    اما مردم در مقابلش درآمدند
    رضا خان متوسل به زور شد و تا حدودی موفق شد حجاب را بگیرد زنان مجبور بودند بی حجاب وارد اجتماع شوند اما حیا را همچنان داشتند
    چند وقت پیش سوار تاکسی شده بودم راننده تاکسی شخص مسنی بود کنار خیابان یه خانم با سر و وضع آنچنانی ایستاده بود راننده سوارش نکرد و رد شد بعد یه آهی کشید و به من که بغل دستش نشسته بودم گفت زنان زمان من هم بی حجاب بودند اما خیلی با حیا بودند
    لخت بودند اما اگر کسی به قصد دست درازی به آنها نزدیک می شد بد جوری از خودشون می راندنش
    اما امروزه زنان هم بی حجاب شده اند هم بی حیا
    با سر و ضع اینجوری میان و با بی شرمی تمام خود را به نامحرم عرضه می کنند و …
    بعد دوباره اهی کشید و دیگر هیچ نگفت
    رضا خان کجایی ببینی بعد از تو زنان هم حجاب را از دست دادند هم حیا را
    خوب راهت را ادامه دادند خووووووووب
    خدا همه این بی حجاب های بی حیا را فردای قیامت با تو محشور گرداند که در کنار هم خوش باشین !!!!!!

    1394/04/22 @ 17:09


    فرم در حال بارگذاری ...


      فرق تو با بقیه... ...

     

     

     

    میدانی فرق تو با بقیه مرد ها چیست؟؟
    اینکه اگر یک تار مویم بی هوا بیرون باشد با ان تبسم همیشگیت میگویی..
    خانمم حواست به موهات هست؟؟؟
    زنان بی حجاب را که میبینم شک ندارم که همچون تویی را ندارند و مردانشان در بی غیرتی خود مشغولند…

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 04:04:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت


    فرم در حال بارگذاری ...


      خواهرم... ...

     

     

    خواهرم ،


    اگر به این روز اعتقادی نداری ،



    گِله ای نیست.

    همینطوری بگرد !!


    موضوعات: بدون موضوع
     [ 04:03:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت


    فرم در حال بارگذاری ...


      من شکایت دارم... ...

     

    153b944fe9277c73b19604a96aeacc04-430.jpg


    من شکایت دارم…


    از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی من یادگار مادرم زهراست


    از آن ها که به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛


    چـــــرا نمی فهمی؟


    این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد


    حـــُرمــت دارد !

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 04:01:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت
    نظر از: بهار [عضو] 

    احسنت خواهرم

    1394/04/22 @ 16:16


    فرم در حال بارگذاری ...


      سلام بر ... ...

     

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 03:53:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت


    فرم در حال بارگذاری ...


      طلبه زمان خویش باش!!! ...

    یکی از مراجع فرمودند به شاگردانم(طلبه هایم) گفته ام: شده است فرش زیر پایتان را بفروشید، بفروشید و تبلت یا لپ تاپ یا کامپیوتر بخرید! به روز باشید…


    این حرف و این توصیه به دل ما بسیار، خوش، آمد!!! که شده یک طلبه فرش زیر پایش را بفروشد، بفروشد اما از زمانه اش عقب نباشد!


    درست مثل آیت الله مرعشی نجفی…




    «من قصه گوی خوبی برای علما و عرفا نیستم… شما خود داستان زندگانی اش را بخوانید و مستفیض شوید…»

    موضوعات: بدون موضوع
    [سه شنبه 1393-10-30] [ 05:37:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت
    نظر از: رحیمی [عضو] 

    با سلام

    متن زير خاطره اي از سفر به سرزمين وحي و ديار فرشتگان است. با خواندن آن لحظاتی از عمرمان را با یاد پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله متبرک کنیم.

    اینجا….
    به اینجا که می رسی،در میان امواج متلاطم و حیرت آور عاشقی گم می شوی..
    به اینجا که می رسی ،صدای سایش بال فرشتگان را می شنوی..
    اینجا از دغدغه های مادی دنیا و کینه های خاکستری آن هیچ خبری نیست..
    اینجا اشک غم با شوق و احساس در هم آمیخته شده…
    راستی اینجا چقدر نفس کشیدن غنیمت دارد…
    اینجا چقدر حسرت داری که ساعتها ناگفته های دلت را برای محبوبت با زبان اشک بیان کنی و هیچ کس با اشاره به تو نگوید:ایرانی!بلند شو…
    اینجا روبروی بقیع،فقط کوچه های بنی هاشم و مظلومیت حسن را نمی بینی بلکه سنگینی غربت بهانه آفرینش گلویت را سخت می فشرد…
    اینجا صدای شکستن دلها بسیار می آید..
    اینجا صدای امن یجیب و ناله های أستغفر الله وتُب علینا بسیار می آید..
    اینجا کنار غربت بقیع،ناله های یا حسین و یا زینب بسیار می آید..
    اینجا تنها نشستن و با چشم غلطیده در اشک نگاه کردن و هق هق گریه،عجب طعم خوشی دارد..
    اینجا آوارگی و شیدایی با پای برهنه بر زمین گرم و مقدسی که رحمه للعالمین بر آن قدم گذاشته،چه لذتی دارد..
    اینجا ناله های زهرا و درد دل های علی وجودت را ذوب می کند…
    اینجا آتش گرفتن درب خانه علی را می بینی.اما نه!…احساس سوختن به تماشا نمی رسد..آتش بگیر..
    اینجا هیچ چیز به اندازه اشک،انسان را به خدا نمی رساند..
    راستی که اینجا چه بهانه عزیزی برای عاشقی داری..
    اینجا نمی دانی به کدامین بارقه نور خیره شوی! این سرگردانی آزارت میدهد..
    اینجا حس کودک یتیمی را داری! اشکهای خسته از غربت شیعه را با گوشه لباست پاک میکنی ولی هرچه می گریی آرام نمی شوی!
    اینجا غربت مدینه،درد سنگینی را بر دلت وارد می کند که اشکهای بی امان آن را تسکین نمیدهد..
    آری! اینجا مدینه با هوایی بارانی از ابرهای غم و اندوه و غربت است.
    مدینه!..کاش دیدن تو تمام شادی هایم را از یادم نمی برد!
    احساس می کنم که قلب تو در تاب و تب این غم گران،در هوای غبار آلود سینه ات،می خواهد از تپش بایستد.
    می خواهم بگویم اینجا…
    اینجا حضور صاحب الزمان را می شود احساس کرد..
    به اینجا که می رسی غمگینانه پاهای خویش را برهنه می کنی تا اندکی از نیروی ملکوتی رسول الله را از این سنگ فرش های متبرک به خویشتن جذب کنی،آرام و متین در حریم پیامبر خدا قدم بر می داری و مرتب رب ادخلنی می خوانی و اشک می ریزی تا خود را روبروی باب جبرئیل برسانی و چون به اینجا میرسی و چشمت به نگین سبز خاتم آفرینش ،متبرک می شود،زمزمه های عارفانه ات در میان هق هق گریه ها و تکان تکان شانه هایت اندک اندک گم می شود.آخر اینجا اوج تمام غربت هاست….
    به اینجا که رسیده ای،دنیا برای تو تمام شده است..
    اینجا مدینه است!غمناک ترین شهر تاریخ…
    رقیه رحیمی طلبه سطح سه

    1393/10/30 @ 21:10
    نظر از: لبخندها وگریه های یک طلبه [عضو] 

    سلام علیکم

    همین کا را کردیم تا ان شاءالله مشت محکمی بردهان دشمن بزنیم.

    بابت ساخت وبلاگ تبریک عرض میکنم.

    به ماهم سری بزنید ان شاءالله.

    1393/10/30 @ 18:25
    نظر از: عمادی [عضو] 

    سلام دوست عزیز موفق و موید باشید

    1393/10/30 @ 18:25


    فرم در حال بارگذاری ...


      امام خامنه ای ...

    http://dl.aviny.com/Album/enqelabeslami/agha/kamel/04.jpg

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 05:31:00 ب.ظ ]



     لینک ثابت
    نظر از: ابراهيمي [عضو] 

    سلام دوست عزیز خوبی؟؟؟
    وبلاگ زیبایی دارید
    به وب منم سر بزنید.

    1393/12/16 @ 16:39


    فرم در حال بارگذاری ...


    [تماس ] [ورود]  [آرشیوها]