? راز شگفت انگیز ?

”ادیسون و مادرش“

? »ادیسون،
«به خانه برگشت یاد داشتی به مادرش داد، گفت این را معلم داد گفت تنها مادرت بخواند».

? »مادر،
«درحالی که اشک در چشمان داشت برای کودکش خواند، فرزند شما یک نابغه است و این مکتب برای او کوچک است، آموزش او را خود بر عهده بگیر سالها گذشت، مادر او از دنیا رفته بود».

? »روزی،
«ادیسون که اکنون بزرگترین مخترع قرن بود در کنج خانه خاطراتش را مرور میکرد، ورقی را در میان شکاف دیوار یافت آن را در آورد و خواند».

? »نوشته بود:
«کودک شما کور ذهن است، از فردا او را به مکتب راه نمیدهیم، ادیسون ساعتها گریست و در دفتر خاطراتش نوشت»:

? »ادیسون،
«کودک کور ذهنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد».

مادرم دوستت دارم ❤️

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1396-12-22] [ 10:54:00 ق.ظ ]